تبلیغات پیامکی

۱۱ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

آن حین می دانی چه شد؟ بعد از مدتی دفترم دیگر کاغذی، و خودکارم حزن جوهری برای نگاشتن نداشت. اما نمی دانم چرا تو حتی هنوز کم رنگ غم نشده بودی. از حرصم دفتر و خودکار بعدی را برداشتم و به سطل خاشاک گفتم آماده باشد. گفتم که حرف های بسیاری دارم برای نشنیدن، برای شیار سرقت کردن و دور افشاندن. آن دم می دانی مجدد چه شد؟ سطل خاشاک انباشته شد از دست افزار هایی که نباید می زدم. من هم از شدت همان حرصی که برایت گفتم حرف های خط زده و دستمالی شده ام را، از مسکن هم دور انداختم؛ از جایی که در آن عمر می کردم.

اکنون غصه قلم و دفترهای اتیه آماده بودند و هم سطل خاکروبه خالی شده بود.بناء دوباره آماده بود برای ذره ذره دورریختن فکرهای بیگانه من. برای لمحه ثانیه فراموش کردن حرف های خاله درون و برای بی خبرماندن گیتی از هرکدام از این اتفاق ها. می دانی بالأخره طولانی شد. البته رمق من هم با خودکار آخرم ته کشید. حرف هایم تمام شد و دیگر عددی بخاطر نگاشتن نمانده وجود.

همین است دیگر. عمر را می گویم. یک لمحه هایی خودی داری بروی شیوه کسی که دوستت ندارد هوار بکشی. خودی داری همه چیز را به بی قراری بریزی، مانوس داری به جهان مدلل کنی که چه شرف حق با درون بوده، اما فریادزدن بر سر جهان مشابه همان مجله ای است که ارسال شده. پس بی پاسخ هم نمی ماند و خراج ی اخلاقی اش غصه این می شود که همیشه در حال غریو زدنی. ابد داری خودت را ثبوت می کنی. ابد سرت از فکرهایی که سهم خاکروبه دان عمر توست لبالب می ماند، اما سرت را که نمی توانی توی کیسه کنی،گره بزنی و بگذاری سر کوچه. سرت همیشه با توست. متشابه قلبت. این ها را که نمی توانی دور بریزی. پس نباید دورریختنی ها را غصه درونشان نگه داری.

دل قرین صندوقچه ی جواهر است. روال هم همین طور. درون این ها باید جواهرات نگه داشت. جواهر دوستی، جواهرات معرفت. احمقانه است اگر کسی زباله های خانه اش را در گاوصندوق نگه داری درنگ. چه بسا اگر جواهری تیمار داشته باشد، با این بی توجهی، زیر مشت و پا بشکند و گم و گور شود. آن وقت به جای زباله ها، جواهراتش را از دست می دهد و دیگر درون این قسمت نیازی ازاله که بدانی چه می شود. چرا که بدبختی شاخ و لحظه  ندارد.

تلخیص این که، ای کاش از ترس بدبختی بی آرامی که بود جواهرهایمان را در جای امنی نگه می داشتیم و خاشاک ها را دور می ریختیم. نکبت وقتی سر بِرسد، نگاه نمی کند به این که حرف های ما چه قدر قانون دان است، او کار خودش را می کند و ما هم باید فرمان خودمان را بکنیم.